سفارش تبلیغ
صبا ویژن


نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار . . . . چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی:
هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت و مبداء و منشاء حیات آنانند که اینگونه مرده اند... خون حسین (ع) و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند... پندار ما این است که ما مانده ایم و شهداء رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده و شهداء مانده اند... زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است... حب حسین (ع) سرالاسرار شهداست... از عاشورای سال 61 هجری دیگر زمان از عاشورا نگذشته است و همه روزها عاشوراست... کربلا حرم حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین (ع) راهی بسوی حقیقت نیست... حقیقت هنر نوعی معرفت است که در عین حضور و شهود برای هنرمند مکشوف می گردد... هنر شیدایی حقیقت و تجلی شیدایی است
شهادت دخت گرانقدر حضرت اباعبدالله (ع) ، حضرت رقیه (س) بر حضرت بقیه الله الاعظم(عج) و شیعیان و محبان آل الله تسلیت باد.

در جوار مرقد دردانه‌ی خردسال سید الشهدا و در بارگاه خواهرش "زینب کبری" شیر زن کربلا و پیام آور عاشورا در همیشه‌ی تاریخ خونبار شیعه، شور و غوغایی دیگر بپاست و باید که چنین باشد.

گر چه از خرابه‌های شام که روزی ماوای بازماندگان کاروان حسینی و اسیران کربلا بود و نیز کاخ یزید و.. جز در ذهن تاریخ چیزی به یادگار نمانده است ولی خون حسین (ع) و خاندان و یاران باوفایش همچنان می‌جوشد و می‌خروشد و شور و حماسه می‌آفریند و درس عشق، آزادگی و عزت می‌دهد.

 

رفتیم و ماند نزد شما یادگار ما
جان شما و دخترک گلعذار ما


رفتیم و ماند خاطره اى سخت جانگداز

ز این شهر پر بلا، به دل داغدار ما

 

ما با رقیه آمده اکنون که مى رویم

دیگر رقیه اى نبود در کنار ما



[ و فرمود : ] آن که به عیب خود نگریست ، ننگریست که عیب دیگرى چیست ، و آن که به روزى خدا خرسندى نمود ، بر آنچه از دستش رفت اندوهگین نبود ، و آن که تیغ ستم آهیخت ، خون خود بدان بریخت ، و آن که در کارها خود را به رنج انداخت ، خویشتن را هلاک ساخت ، و آن که بى‏پروا به موجها در شد غرق گردید ، و آن که به جایهاى بدنام در آمد بدنامى کشید ، و هر که پر گفت راه خطا بسیار پویید ، و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم ، و آن که شرمش کم پارسایى‏اش اندک هم ، و آن که پارسایى‏اش اندک ، دلش مرده است ، و آن که دلش مرده است راه به دوزخ برده . و آن که به زشتیهاى مردم نگرد و آن را ناپسند انگارد سپس چنان زشتى را براى خود روا دارد نادانى است و چون و چرایى در نادانى او نیست ، و قناعت مالى است که پایان نیابد ، و آن که یاد مرگ بسیار کند ، از دنیا به اندک خشنود شود ، و آن که دانست گفتارش از کردارش به حساب آید ، جز در آنچه به کار اوست زبان نگشاید . [نهج البلاغه]